او به دلیل افسردگی کار خود را ترک کرد و در حومه شهر زندگی می کرد که رئیس سابقش ظاهر شد. - او توصیه بازگشت به کار، اما او رد کرد، اما میل جنسی خود را بیش از حد ... "بوی گل و خاک بسیار تسکین دهنده است" "اگر شما اراده بازگشت به سایت را دارید ..."، "متاسفم ..."، "این بدان معنی است که دیگر رابطه بین یک رئیس و یک زیردست نیست" یک زن متاهل که ناگهان توسط رئیس خود در اغوش گرفته می شود و بدن او را می خواهد. "من می روم به خانه با تمام برهنه خود را سوخته به چشم من امروز!" خودت را به من نشان بده، خودت بازش کن، بازش کن!!! "مدیر عامل، ان را در ان قرار ندهید!" وقتی پسر شنید که پدرش در بیمارستان است، برای گزارش ازدواجش به خانه رفت. مادرش خوشحال شد و از او دعوت کرد که بماند. اما پسرم... من همیشه دوستت داشتم، نمیتوانم اینطور کنار مادرم بخوابم!» "لطفا بس کنید، پدر شما انجا است!" مادر حساس صدای خود را سرکوب می کند تا صدای شلوارش بیرون نیاد. میخوای ازدواج کنی، مگه نه؟» من این کار را خواهم کرد!» - مادری که در ناحیه تناسلی اشفته است و در حالی که می چرخد نشت می کند. "اوه، من دیگر نمی توانم ان را انجام دهم!" شامل 2 قسمت