دامادم که پنج سال پیش از دخترم طلاق گرفته بود، ناگهان به دیدنم امد. - مادرش یک واقعیت شگفت انگیز در مورد شوهرش توسط او گفته شد ... "من در شرکت سارا گلد کار می کنم، اما من به انجا می ایم تا پول پدرت را قرض بگیرم" "این داستان درست است!"، "من از این به بعد به شما اجازه نمی دهم، من قبلا با مادرم غریبه هستم"، "اوه، این کار را نکنید!" دلیل مادرش برای اولین بار بعد از یه مدت طولانی با لذت نابود میشه "باشه، تمام راه را به پشت بروید!" در حالی که شوهرش دور بود، برادر شوهرش برای شرکت در یک عروسی به توکیو امد. - همسرم، که هر روز ناامید است، نمی تواند ان را تحمل کند ... "در این سن، هیچ با شما برخورد نخواهد کرد ..." "خواهر، ایا شما مست هستید؟" - یک خواهر بزرگتر که میل جنسی خود را منفجر می کند و برادرش را عمیقا می بوسد. "من دارم میمیرم تا به خاطر تو برسم" -مثل دیوونه ها چوب گوشت رو لیس بزن و بخور "من ان را دوست دارم! بیا و بیشتر به من سیخونک بزن!» شامل 2 قسمت