ریوجی و میکی، که حتی تظاهر به دوستیابی را نشان ندادند، ناگهان ازدواج خود را اعلام کردند! - همکلاسی هایی که هر بار در خانه ریوجی جمع می شدند و یک مهمانی نوشیدنی برگزار می کردند، شگفت زده می شدند اما به ان دو تبریک می گفت. 「... من تعجب می کنم که ایا این اخرین باری است که ما در اتاق ریوجی با هم جمع می شویم، "او در خلق و خوی جشن بود، اما او می دانست که اگر او یک خانواده داشت، او قادر به انجام انچه که او انجام داده بود، بنابراین او تا صبح نوشید و در نهایت درب را باز کرد. ... و در راه خانه، هنگامی که شروع به سفید شدن کرد، جون، که تصمیم خود را گرفته بود، به تنهایی به خانه ریوجی بازگشت.