-من یه پیرمردم!» "یو، اروم باش، از زمانی که من اینجا بودم خیلی میگذره... آه - هنگامی که او توسط یک مرد جوان جدی با بدن تنگ هل داده شد، شش عمه که احساس می کردند مادر هستند، با چهره یک زن زیبا می چرخیدند! - فضول از کل داستان تا زمانی که شما اجازه دهید من در داخل و ان را بدون اجازه ازاد!