میکی شوهرش را در یک تصادف از دست داد و پسرش را به تنهایی بزرگ کرد. پسر، که عشق یک زن مسن را با تمام قلبش دریافت کرد، احساساتی داشت که فراتر از والدین و فرزند بود، حتی به مادرش، که او را بزرگ کرد. یک روز پسرم وقتی کار پیدا کرد از والدینش جدا شد. به عنوان اخرین خاطره، تصمیم گرفتم با والدین و فرزندانم به یک سفر چشمه اب گرم بروم. من مادرم را دوست دارم ... -پسری که به زور لب هاش رو میگیره و فشارش میده مقاومت در برابر تعجب