حالا که در مورد ان فکر می کنم، ممکن است از اولین باری که به او معرفی شدم، به او علاقه مند باشم. وقتی فهمیدم که امروز تولد خواهرم است، نمیتوانستم بمانم یا بایستم، و قبل از اینکه بفهمم، جلوی خانه خواهرم بودم. داشتم به این فکر میکردم که اگر زنگ را به صدا در می اوردم به خانه بروم و هیچ پاسخی وجود نداشت، اما خواهرم بیرون امد. خوشم میاد افکار به اعتقادات تبدیل شدند.