یوشیکاوا، که برای حضور در دانشگاه به یک اپارتمان نقل مکان کرد، علاقه مند به زن متاهل "میزوکی" بود که در کنار خانه زندگی می کرد. شخصیت متواضع یوشیکاوا، جنبه خانگی و مهمتر از همه، زیبایی او که در عینک خوب به نظر می رسید، یوشیکاوا را مجذوب کرد. یک شب، زنگ خانه یوشیکاوا زنگ می زند. وقتی به ان نگاه کردم، انجا بود که عینکش را دراورد و سینه هایش را تکان داد. هنگامی که یوشیکاوا، که بدون دانستن دلیل ان، روز بعد با میزوکی مشورت کرد، به او گفته شد که این کار شخصیت دیگری "میزوکی" است.