به عنوان یک نویسنده ازاد، احساس کوته فکری کردم. او کار خود را ترک کرد و با والدین همسرش زندگی کرد زیرا زندگی او پایدار نبود. باد همسرم قوی است، و حتی اگر من او را در شب دعوت کنم، او فقط امتناع می کند ... - هنگامی که او میل جنسی خود را به تنهایی تخلیه می کند، او توسط مادرش، ماکی، که برای شستن لباس ها امده است، شاهد است. پس از مدتی، او اضطراب خود را ارام می کند و به حمام می رود تا دستمالی را پیدا کند که افتاده است. فکر کردم فقط یه چیز گمشده است، و وقتی در دستشویی را باز کردم، ماکی خودارضایی میکرد.