مینامی به عنوان کاراموز تدریس از ریاست دیگری به یک مدرسه محلی بازگشت، اما خانه پدر و مادرش به جای دیگری نقل مکان کرده بود، بنابراین تصمیم گرفت در یک هتل زندگی کند و به مدرسه برود. در انجا، او با جون، دختر معلمش از روزهای مدرسه اش ملاقات می کند. مینامی همچنین قلب خود را به ژوئن دوستانه باز می کند و فاصله بین این دو به تدریج نزدیک تر می شود. یک روز، جون با من تماس گرفت و گفت: "من با پدر و مادرم دعوا کردم، بنابراین می خواهم شما بمانید"، و پس از درک شرایط خانواده، من تحت فشار قرار گرفتم و تصمیم گرفتم یک شب بمانم. من قصد دارم به داستان جون در هتل گوش دهم ...