از زمان از دست دادن شوهرش در یک تصادف، اریکا با پسرش جون تنها زندگی می کند. تا حدودی به دلیل کار سختی که برای بزرگ کردن او انجام داد، جون در یک شرکت معتبر کار کرد، ازدواج کرد و زندگی شاد داشت. باید میبود. از انجا که عروسش، الیس، هر روز بدون غفلت از کارهای خانه بازی می کند. یه روز، وقتی اریکا میاد خونه، دوست مردش رو میاره خونه و یه مهمونی مشروب خوری داره! اریبانا، که طناب کیسه صبر خود را شکسته است، الیس را توبیخ می کند، اما الیس نسبت به اریکا کینه دارد و با یک طرح تبانی با دوست مرد خود می اید.