من به طور پاره وقت در یک فروشگاه راحتی کار می کنم. یک روز، وقتی سعی کردم بعد از کار به خانه بروم، به دلیل باران سنگین نتوانستم به خانه بروم. سپس، یوری چان، یک خواهر کوچک روشن و کوتاه که شیفت پوشیده بود، تصمیم گرفت در خانه بماند. پس از بازگشت به خانه خیس، یوری چان لباس های پشت سر من را عوض می کند ... سینه های بزرگ که نمی توان از لباس هایی که در ان زمان دیده می شد تصور کرد ... علاوه بر این، یوری چان با چسباندن سینه هایش در اغوشش مرا اغوا کرد.