شوهر یوری سه سال پیش بر اثر بیماری درگذشت و او با دخترش زندگی میکرد. دخترم ازدواج کرد و تصمیم گرفت با دخترم و شوهرش زندگی کند. دختر خیلی مشتاق زندگی شبانه دختر و شوهرش نبود و داماد ناراضی بود. یوری در حالی که گوش دادن به جنس چنین زن و شوهر دختر خودارضایی بود. یک روز دامادم پیشنهاد ماساژ شانه های سفت یوری را داد. یوری می شود در لباس زیر خود را به درخواست روغن ماساژ. دست ماساژ دهنده داماد از شانه به پشت به باسن حرکت می کند. داماد الاغ یوری را بلند کرد و انگشتش را وارد کرد: "مادر شوهر، خیس شدن اسان است ..."