تصمیم گرفتم برای یک هفته از خواهرزاده ام سورا مراقبت کنم. حتی اگر من برای او برنج درست کردم، او گفت: "من نمی خواهم ان را بخورم! به هر حال، اون یه بچه ماده گستاخه من فکر کردم من می خواهم یک شوخی در مورد انچه اتفاق می افتد اگر من شنیده دهان لیسیده شده توسط یک بزرگسال ...، اما در مقابل، من تحت فشار قرار دادند و به داخل در موقعیت گاوچران ساخته شده! "اگر پدرم متوجه شود، عموی من کشته خواهد شد W" من دیگر نمی توانم در برابر این کودک ... این اغاز یک روز جهنمی بود که اسپرم فشرده شد.