من یک تصادف داشتم ... - او به خانه طرف دیگر می رود تا عذرخواهی کند، اما او را عصبانی می کند و شانه اش را فشار می دهد و به باسن او ضربه می زند، و او ان را گاز می گیرد و شورت عرق کرده اش را می بیند! - اگر چه او در مقابل پدرش مورد حمله قرار می گیرد، او می گوید: "من چاره ای جز تحمل ندارم ... بدترین... ولی... اه ه