در اپارتمانی که تاتسویا، دانشجوی کالج، در ان زندگی می کند، یک زن متاهل وجود داشت که از حومه شهر نقل مکان کرد. او همیشه حس زندگی روستایی داشته است، درب همیشه باز است و او همیشه بدون سینه بند سرگردان است. شبها صدایش تقریبا هر شب بیرون میزد و برای تاتسویا خیلی تحریک کننده بود.