تصمیم گرفتم به مدرسه ای که می خواستم بروم و به توکیو نقل مکان کردم. من مادرم را ترک کردم، که مرا به تنهایی بزرگ کرده بود، و همانطور که به توکیو نقل مکان کردم و به زندگی در توکیو نزدیک شدم، متوجه شدم که "عشق من به مادرم" "عشق به جنس مخالف" است. وقتی نوبت به سه روز گذشته ای که با والدین و فرزندانم در میان درگیری ها می گذراندم، نمی توانستم عشقم را به مادرم سرکوب کنم. احساساتی که تا به حال نگه داشته بودم به طور غیرقابل توقف سرریز شد و من چندین بار مایع منی را در پشت واژن مادرم ریختم.