من اضافه کاری می کنم و همیشه قبل از اخرین قطار دفتر را ترک می کنم. شش ماه از ازدواجم می گذشت، و شوهرم می گوید که می خواهد چهره نوه اش را در اسرع وقت به پدر و مادرش نشان دهد، اما ایونا اکنون حتی نمی توانست به دعوت به داشتن رابطه جنسی پاسخ دهد. شوهرم، که نمیتوانستم ببینم، گفت: چرا برای ماساژ نمیروید؟» تصمیم گرفتم به یک سالن ماساژ بروم که تازه در محله افتتاح شده بود. به محض اینکه پذیرایی را تمام کردم و جرعه ای از نوشیدنی را که سرو می شد برداشتم، بدنم سوخت ... به نظر می رسد بدنی که حساس شده است فقط با لمس شدن دلهره اور است.