با تشکر از یک کپسول زمان که انها 30 سال پیش دفن کردند، انها شروع به دوستیابی کردند، ازدواج کردند و شروع به زندگی در حومه شهر کردند. ما خانه قدیمی پدربزرگم را بازسازی کردیم، جایی که وقتی بچه بودیم با هم بازی می کردیم، و با هم زندگی می کردیم، مزارع را کشت می کردیم، عرق می کردیم و زندگی دوستانه ای داشتیم. دو نفر که یکدیگر را دوست دارند، به طوری که اگر برای زمان گذشته را جبران کنند، یکدیگر را در اغوش می گیرند، از یکدیگر درخواست می کنند و اگر وقت داشته باشند، زمان زیادی را با SEX واژن می گذرانند. یک سال و نیم از تجدید دیدار فرصت می گذشت... دو نفر که ازدواج می کنند و یکدیگر را در یک روز گرم تابستان در حومه شهر دوست دارند. این یک دنباله برای ان است.