وقتی برای اولین بار پس از چند سال به خانه برگشتم، خواهرم هنوز بی حال و منزوی بود. او روز را با لباس های شلخته می گذراند و به گونه ای رفتار می کند که مادرش را به شدت می زند. افرادی که قبلا زندگی را رها کرده اند و انجام شده اند. اما من کسی هستم که دستم به خواهرم رسید، و من کسی هستم که بیشتر از همه تمام می شود ... - من از پای بزرگ که از تی شرت Dardar پنهان شده بود هیجان زده شدم و وقتی ان را وارد کردم، زن عزادار خواهرم ماکو که اولین بار در سال های زیادی بود وارد منطقه بیداری شد! - انقدر وابسته به عشق شهوانی بود که من ان را کشیدم و برعکس، در خواب مورد حمله قرار گرفتم ...