ایچیکا، معلم تربیت بدنی، در طول یک کلاس در خارج از کلاس با باران شدید چریکی مواجه می شود. - بدشانسی بیشتری در انتظار ایچیکا بود که خیس شده بود و بدن چاق و چله اش را از لباس هایش می دید. ایچیکا توسط یک کثیف نفرت انگیز در یک قطار شلوغ در راه خانه هدف قرار می گیرد و با بدن خود پرتاب می شود. من نمی توانم در اطرافم درخواست کمک کنم، و به تدریج هیچ کس در اطراف من وجود ندارد، و من توسط مردی که فقط یک مرد کثیف است مورد تجاوز قرار می گیرم. و تراژدی او در انجا متوقف نشد، قرار بود در مدرسه اتفاق بیفتد، که محل کارش بود.