خیالم راحت شد که مادرم بعد از غیبت طولانی حالش خوب است. ان شب وقتی به دستشویی رفتم، مادرم حمام میکرد. ناگهان لباس زیر مادرم چشمم را گرفت. من فقط با قلب خوب به حمام مادرم نگاه کردم. - بازگشت به اتاق خواب در حالی که پایین نگه داشتن فاق راست سخت. نمیتوانستم بخوابم، بنابراین بی سر و صدا اتاق را ترک کردم و به اتاق خوابی رفتم که مادرم در ان خوابیده بود. وقتی وارد اتاقی می شوم که می توانم نفس ضعیف خواب را بشنوم، به ارامی فوتون را می چرخانم. من دوباره با لباس زیر مادرم هیجان زده شدم و شروع به دستکاری بدنم کردم ...