یک تازه عروس و داماد به خانه همسایه نقل مکان کرد. یک شوهر مهربان که به نظر می رسد خوب و یک زن زیبا. با این حال، در شب، می توانم ناله های سنگین را از طریق دیوار بشنوم. من دوست دختر ندارم، بنابراین نمی توانم ان را تحمل کنم و در حالی که گوش می دهم خودارضایی کنم. روز بعد، همسرم برای به اشتراک گذاشتن شیرینی های خانگی امد، اما او گفت، "صدای دیروز را شنیدید؟ من اشتباه درک شده بودم ...