[اولین تجربه تیراندازی با یک لبخند بی گناه. یک دختر معمولی که می تواند در همه جا در شهر پیدا شود. اما واقعا، من در مورد چیزهای شیطانی کنجکاو هستم. یک دختر کنجکاو که می خواهد چیزهای مختلفی را تجربه کند، اولین تجربه خود را از "بی گناهی" با تنش و پیش بینی می کند. اون پیرمرد رو با لبخند میبوسه و با شور و شوق چوب گوشت رو میمکه من نمی توانم شکاف شهوت انگیز را تحمل کنم که من را در انچه که احساس خوبی دارد غوطه ور می کند در حالی که شرمنده است. مقاربت مداوم بذر در یک کت و شلوار ملوان. و در نیمه دوم، من ان را با یک رویای "لاس زدن با دوست پسرم" جوان گونزو احساس کردم. روزی که بی گناه ترین دختر رو دیدم