وقتی برای اولین بار از خانه اش بازدید کردم، که شش ماه است با هم دوست هستند، به مادرش خوش امد گفتم. "خوشحالم که شما را ملاقات می کنم، دختر من همیشه از من مراقبت می کند،" او به ارامی لبخند زد، اما صادقانه بگویم، نگاه من به برامدگی درد و رنج فوق العاده کلاس K-cup سینه های بزرگ، که اصرار بر سینه های مادرش بود، چسبیده بود. من به اندازه کافی مهربان بودم که ان شب بمانم، اما نیمه شب در عذاب بودم و نمی توانستم بخوابم ...