افکاری که هرگز نمی توان به انها اعتماد کرد ... از کی تا حالا... من از برادر کوچکترم به عنوان یک مرد اگاه هستم ... قلب من هر روز این احساس نابخشودنی را تقویت می کند ... نمیتوانستم احساساتم را سرکوب کنم، بنابراین لخت شدم و برای اولین بار در ۱۰ سال گذشته با برادرم حمام کردم. اگر چه من ان را دوست نداشتم زمانی که من ان را از نزدیک شستشو دادم، برادر کوچکترم زانوی خود را بزرگ کرد و اولین تجربه خود را با من داشت. سپس چشمان پدر و مادرمان را دزدیدیم و بارها و بارها بدنمان را جمع کردیم. و...