"وقتی اون شخص رو دیدم، تو یه بچه 9 ماهه بودی... وقتی بچه بودم، بالاخره احساسات شهوانیام را پس از تماشای اعمال پدر و مادرم فهمیدم. بعد از مرگ پدرم، نمیتوانستم احساساتم را نسبت به مادرم کنترل کنم و یک روز تابستانی به مادرم حمله کردم. شاید به دلیل گناه ادامه دروغ گفتن، مادرم به تدریج مقاومت خود را از دست داد. نه تنها این، بلکه زمانی که من با خشونت مرتکب شدم، شروع به تکرار اوج کردم در حالی که تشنج داشتم.