خانواده هوسودا تصمیم گرفتند پس از ازدواج به یک اپارتمان جدید نقل مکان کنند. اقا و خانم موکای، که در جایی که نقل مکان کرده بودند ملاقات کردند، پیش بینی یک زندگی شاد در یک خانواده دلپذیر داشتند . یک روز، وقتی برای خوشامدگویی به این حرکت رفتم، ناگهان لبهایم توسط ای، همسر خانواده موکای دزدیده شد. هوسودا از این ناگهانی شگفت زده و گیج شده بود، اما او توسط وسوسه از هوش مصنوعی مسحور کننده بدون در نظر گرفتن مکان و زمان از بین رفت. - پس از ان، روزهای فشردن شات واژن بدون در نظر گرفتن اینکه ایا مردم روز یا شب وجود دارد، اغاز شد.