من خانم ون را تحسین می کردم که در مورد کارش زیبا و سختگیر بود. و من داشتم با اقای نو کار میکردم بدون اینکه بتونم اعتراف کنم من امروز با اقای نوش به فروش رفتم. با این حال، ان را به خوبی پیش نرفت، بنابراین من به شرکت برگشتم و نقل قول کردم. قبل از اینکه بفهمم، اقای نو توی شرکت بود.