در اغاز زندگی دانشگاهی، والدین سختگیرم را ترک کردم و تصمیم گرفتم با خانواده ایشیکی خویشاوندم بمانم. بر خلاف پدر و مادرش، او ازاد بود، به یک دایره پیوست، یک دوست دختر داشت و از اوج زندگی اش خوشحال بود، اما عمه موموکو، که چنین وضعیتی را احساس می کرد، از او در مورد او و زندگی شخصی اش پرسید. Momoko می گوید: "گاکو چان، که بسیار زیبا بود، همچنین یک دوست دختر داشت"، که به نظر می رسد از رشد من خوشحال است. اما اکنون که من در مورد ان فکر می کنم، به نظر می رسد که یک "حسادت شدید" در پشت ان پنهان شده است ...