برای سه سال، من دکتر کوروکاوا را در بهداشت عمومی دوست داشتم، و مهم نبود که چند بار تکان خوردم، نمی توانستم تسلیم شوم. یک روز، او توسط اقای کوروکاوا نجات می یابد، زمانی که او با بدترین معلم تربیت بدنی که همیشه خشونت امیز است، شلوغ است. وقتی به خاطر اسیبهای گذشتهام میلرزیدم، معلم بالاخره اعترافم را پذیرفت، به این امید که بتوانم کمک کنم. با این حال، من هیجان زده شدم و معلم را در درمانگاه بوسیدم و معلم تربیت بدنی ان را دید. دکتر کوروکاوا که از این داستان تهدید شده بود، .......